گلپونه ها
نگارش در تاريخ دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, توسط مارییا

باکفشهایم نه با کفشهایمان که نه با تمام وجودمان به هم وصلیم وسخت ترین چیز ها هم ما را نمیتوانند از هم جدا کند

نگارش در تاريخ دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:تقدیم به عشقم, توسط مارییا

تو خود خوب میدانی که قصه من تنها در اینجا پایان نمی یابد و من تا آخرین نفسم به جستجویت هستم تو که از عطر گل سرخ خوشبو تری از آفتاب آسمان درخشنده تری از دریای بیکران پاک تری و از گل های بهاری زیباتری تورا تورا و بازهم تنها تو را جستجو میکنم تا ابد و تا آخرین نفسم.

نگارش در تاريخ دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, توسط مارییا

 

نگارش در تاريخ دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, توسط مارییا

۱۳ نکته

 

1.دوستت دارم، نه بخاطر شخصیت تو ،بلکه بخاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم.

2.هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.

3.اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

4.دوست واقعی کسی است که دستهای تو را نگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

5.بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگذ به او نخواهی رسید.

6.هرگز لبخند را ترک نکن ،حتی وقتی ناراحتی،چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو بشود.

7.تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

8.هرگز وقت خود را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند،

نگذران.

9.شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را. به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر میتوانی شکر گذار باشی.

10.به چیزی که گذشت غم نخور ،به آنچه که پس از آن آمد لبخند بزن.

11.همیشه افرادی هستند که ترا می آزارند.با این حال همواره به دیگران اعتماد کن . فقط مواظب باش ،به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی.

12.خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی،قبل از اینکه کس دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تورا بشناسد.

13.زیاد از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتند که انتظارش را نداری

نگارش در تاريخ دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, توسط مارییا

دیر آمدی و من در انتظارت تنها در انتظار تو چشمانم را بستم و در پس این ثانیه ها تو را جستم تو راکه تنها بی من رفتی من هم چشمانم را بستم تا در کنار تو باشم و در آغوشت و گرمای تنت را احساس کنم و دیگردر پس این ثانیه ها نیامدی و من هم در انتظار تو نیامدم...

نگارش در تاريخ دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:تقدیم به همه ی دوستای گلم, توسط مارییا

عشق یعنی...

 

عشق عشق یعنی خلوت و راز و نیاز
عشق یعنی محبت و سوز و گداز
عشق یعنی سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی نغمه ای از روی ناز
عشق یعنی کوی ایمان و امید
عشق یعنی یک بغل یاس سپید
عشق یعنی یک ترنم از یه یار
عشق یعنی سبزی باغ و بهار
عشق یعنی لحظه دیدار یار
عشق یعنی انتهای انتظار
عشق یعنی وعده بوس و کنار
عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار
عشق یعنی حس نرم اطلسی
عشق یعنی با خدا در بی کسی
عشق یعنی همکلام بی صدا
عشق یعنی بی نهایت تا خدا
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در اویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی بنده فرمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی یک تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر
عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگ آزادگی

نگارش در تاريخ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, توسط مارییا

 

اینم یه چیز تازه

نگارش در تاريخ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, توسط مارییا

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, توسط مارییا

 

یادم باشه که :
 

قول دادم به قلبم و خدا، دیگه دل ندم به عشق آدما

دقيقاً 1 سال از آخرین فصل زندگیم هم گذشت
تا امروز به قولم عمل كردم




کلمه فصل همیشه این بیت رو تو ذهنم تداعی میکنه

ما برای وصل کردن آمدیم
نی برای فصل کردن آمدیم
نگارش در تاريخ پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, توسط مارییا


 

یاد اون روزا که شروع آشنائی بود ..شروع آشنائی همیشه جالبه ولی زود گذره ...
 


 

گفتمش : دل می خری ؟

برسید چند؟

گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !

خنده کرد و دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل ز دستش روی خاک افتاده بود

جای بایش روی دل جا مانده بود ......


اما همیشه هر شروعی پابانی هم داره .. پایان تلخی که هر روزش بد تر از مرگه ولی با گذشت زمان اون تلخی هم برات طعم شیرینی داره ،


می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ويرانه خويش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

می برم، تا كه در آن نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه عشق

زينهمه خواهش بيجا و تباه

همه چیز تموم میشه و سه تا چیر باقی میمونه

تجربه و خاطره و گذر عم
ر





وقتی به گذر عمرم نگاه میکنم می بینم که ..... کاش هنوز 15 سالم بود تا اشتباهاتم رو تکرار نمی کردم ولی اینم می دونم 5-6 ساله دیگه هم به میگم کاش 25 سالم بود تا اشتبا......
سالهاس که سنگینی گذر ثانیه ها روی دوشم حس میکنم



وقتی به خودم فکر میکنم می بینم این ترانه ابی چقدر باهام صادقه
 


مثله پروانه ای در مشت
چه آسون میشه ما رو کشت




 

اما خیلی وقته تصمیم گرفتم که به راحتی کشته نشم .

به خاطره همین دیگه بوم خاطراتم رو روبروی نقاش نمی ذارم
تا به آرامی آغاز به مردنم کنم .

 




 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد